اما پس از مدتی بر اثر بد رفتاری استادکار قالیباف ، از کارگاه قالی بافی فرار کرد.وقتی هشت ساله شد مادرش به علت فقر مالی و مهمتر از آن، برای حفظ علیاکبر از آسیبهای اجتماعی که دامنگیر کودکان فقیر و بیسرپرست میشد، او را به حاج علی اکبر صنعتی، مؤسس پرورشگاه صنعتی کرمان که آن سالها یتیمخانه نامیده میشد، سپرد. سال 1303 بود...
2- با اینکه اردیبهشت امسال هوا بهاری است اما آن روز حسابی گرم بود و من در ازدحام میدان امامخمینی در موزهها پرسه میزدم. روی تابلوی کوچک موزه نوشته بود: تعطیل برای مرمت. اما روی در ورودی و دیوارهای این موزه چیزی ننوشته بودند! درحالی که تعطیل بود و شیشهها خاک گرفته و شکسته بودند؛ مثل یک بنای متروکة آماده تخریب.
3- حاجعلیاکبر صنعتی تصمیم گرفت بچهها را به مدرسه بفرستد، اما آنها نام خانوادگی نداشتند.حاج علی اکبر، مأموران ثبتاحوال را به یتیمخانه دعوت کرد و نام خانوادگی خودش - صنعتی - را در شناسنامه بچه ها ثبت کرد و نام او شد: «سیدعلیاکبرصنعتی زاده».
4-راننده تاکسیهای خطی در چند قدمی موزه ایستادهاند.
- آقا شما میدانید موزه صنعتی کجاست؟
- این راسته خیلی موزه داره. حتماً یکی از ایناست. دقیق گفتن کجا؟
- میدون امام خمینی، ابتدای فردوسی.
-یه موزه سر اون خیابون هست.
و دستش را به سمت خیابان فردوسی بالا برد. از چند نفر دیگر هم پرسیدم که البته هیچکدام نمیدانستند و من فقط میخواستم بدانم چند نفر آن ساختمان صد ساله را میشناسند!
5-مرحوم حاج اکبر صنعتی، به علاقه و استعداد سید علی اکبر در زمینه نقاشی و مجسمه سازی پی برد و حمایتش کرد. و او در کنار درس، نقاشی و مجسمهسازی را شروع کرد. اما وقتی «تالار آیینه» اثر استاد کمال المک را در یک سالنامه دید، ساعتها به فکر فرو رفت و...
6- پارسال اتفاق افتاد و از پاییز موزه صنعتی در تهران تعطیل شد. این اتفاق در حالی رخ داد که در این سالها نگرانیهایی در مورد شرایط نگهداری این آثار وجود داشت .البته مدتها بود که بحث انتقال موزه علی اکبر صنعتی از تهران به کرمان مطرح بود، اما این اتفاق رخ نداد. پسر او، محمد صنعتی پیش از این گفته بود که این مجسمهها بزرگ هستند و با گچ ساخته شدهاند. برای همین فکر نمیکنم انتقال آنها درست باشد، چون ممکن است در طول مسیرِ نقل و انتقال آسیب ببینند.
7-علی اکبر برای جمع کردن پول سفر تهران و ثبت نام در مدرسه کمالالملک (مدرسه صنایع مستظرفه) پرترهای از چهره حاج علی اکبر صنعتی کشید و به دفتر یتیم خانه برد.روز بعد حاج اکبر صنعتی ده تومان وام به او داد و نامهای هم به فرزندش عبدالحسین صنعتی زاده، که نویسندهای معروف و ساکن تهران بود، نوشت تا او علیاکبر را به مدرسه صنایع مستظرفه( مدرسه هنرهای زیبا و ظریف) ببرد.
8- این خبر به همراه چند عکس، 7 دیماه سال گذشته روی خروجی سایت تبیان قرار گرفت: «مجسمهها طبله کردهاند و نقاشیها نم گرفتهاند. آثار علی اکبر صنعتی در موزه هلال احمر تهران در حال نابودی است...»
9- کمال الملک از آن مدرسه رفته بود. علی اکبر در کلاس درس استاد طاهرزاده(نقاش مینیاتور) حاضر شد. اما مینیاتور با روحیهاش سازگاری نداشت. بهجای کشیدن مینیاتور از روی یک مجسمه گچی اثر استاد ابوالحسن خان صدیقی نقاشی کرد و استعدادش را در مجسمهسازی نشان داد و بعد، از ابوالحسنخانصدیقی مجسمهسازی آموخت.روزی دیگر به همراه استاد طاهر بهزاد به نمایشگاه نقاشیهای آلبرت هوفمان در سفارت آلمان رفت و با دیدن کارهای آبرنگ، شیفته این فن شد و حدود شش ماه، عصرها بعد از تعطیل شدن کلاسهای مدرسه ، به خانه هوفمان رفت و تعلیم آبرنگ گرفت و دوران مدرسه تمام شد.
10- این خبر را هم فروردین امسال باشگاه خبرنگاران منتشر کرد:«حامد طاهری جبلی، مدیرعامل موزه صنعتی گفته که موزه صنعتی به دلیل نیاز به مرمت و تکمیل بخشهای تخریب شده، تعطیل است. اما هفته پایانی فروردین، احتمالاً 25 فروردین، موزه باز میشود. او گفته که هیچیک از آثار این موزه، تخریب نشده اند.»
11- ادامه زندگی او در جوانی و بزرگسالی اینجاست؛ جایی که برای یتیم خانه پسر حاجی در تهران (روبهروی موزه ایران باستان) بیش از 40 مجسمه ساخت؛ جایی که در درگیریهای 28 مرداد 1332 مجسمههایش شکست و آنها را دو سال مرمت کرد و از نو مجسمههایی از شخصیتهای بزرگ ایران و جهان ساخت؛جایی که به اصرار عبدالحسین صنعتی، نمایشگاهش را به ساختمانی در حوالی میدان راه آهن انتقال داد و در سال 1352 که پسر حاج صنعتی از دنیا رفت، فرزندان عبدالحسین نمایشگاه را تعطیل کردند و بر در آن قفل زدند و بچههای گچی و سنگی و برنزی او در آن نمایشگاه زندانی شدند. ادامه زندگی صنعتی جایی در سال 1385 است که استاد بعد از تحمل دو سال بیماری از دنیا رفت.
12- از او بیش از 2000 تابلوی رنگ و روغن، آبرنگ، موزائیک و سنگ و حدود 400 مجسمه به جا مانده است. مجسمههایی مانند «مرد زندانی»، «زن بینوا»، «کمال الملک»، «سوته دلان» و ...که حالا نمیدانیم چه وضعیتی دارند. کاش زودتر برای دیدن آنها به موزه رفته بودیم.